کد مطلب:134740 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:268

آثار سیاست معایه بر جامعه ی اسلامی
دیدیم كه چگونه سیاست ظلم و گرسنگی دادن، انگیزه ی آزادی در دل و جان را خفه ساخت و توده ی مردم را واداشت تا به زندگی ذلیلانه و زیر ستم از ترس دچار شدن به نگون بختی و بیچارگی در زندگی، رضایت دهند. و دیدیم كه روح قبیلگی، انسان مسلمان را از هدفهای بزرگش كه اسلام به او هدیه كرده بود بازداشت و او را به هدفهای دیگری مشغول ساخت كه با دیدگاه تنگ قبیلگی و بت جدید قبیله مربوط می شد.

لذا یك عامل روانی یعنی ترس و عامل اجتماعی یعنی وضوح قبیلگی، انسان مسلمان را از انقلاب و اعتراض باز می دارد و او را به رضایت دادن به زندگی همراه با نگون بختی و محرومیت و ظلم تسلیم می كند؛ اما این دو عامل نمی توانستند رضایت باطنی را به خاطر روح پریشان و در عذابش جلب نمایند، بلكه همیشه به خاطر سكوت در برابر حكومت بنی امیه و بی عملی در راه پاكسازی جامعه از منكرات، احساس گناه می كردند. این احساس گناه مسؤول آن بود كه او را در نهایت به غلبه بر ترس و پاره نمودن غل و زنجیر قبیلگی كه اورا در یند كرده بودند، وا دارد.

اما این ركن سوم از اركان سیاست اموی یعنی انحراف دینی، مسؤول ایجاد توجیه


دینی وضع اجتماعی نادر جامعه ی اسلای بوده است. مراد از آن واداشتن توده ی مسلمان به سكوت در برابر انتقاد و بی عملی نسبت به هر گونه تلاش برای تغییر شرایط به وضعیت بهتر بوده است؛ بدین ترتیب احساس گناه از وجدان توده ی مردم پنهان می ماند و این احساس همان است كه هرگاه میزان فشار شدت گیرد، به انقلاب منجر می شود. اما وقتی احساس گناه از بین رود، جامعه به استقرار خواهد رسید؛ بنابر این عامل روانی و دینی فرد را به تسلیم شدن سوق می دهد اما عامل اجتماعی وی را استوار می سازد، لذا حاكمان مطمئن می شوند كه اقدامات آنها هیچ اعتراضی نزد توده ی مردم را بر نخواهد انگیخت.

این همان وضعیت روانی كسانی است كه گرفتار شیوه های امویان در تخدیر دینی گشته اند؛ اما آنهایی كه گرفتار این گونه تبلیغات نشده اند و دامها و دروغهای امویان بر آنان كارگر نیفتاد، وضع دیگری داشتند كه غم انگیزتر از این وضع نبوده است.

وضع این افراد به دو گانگی شخصیت منجر شد. سیاست مالی معاویه و شیوه ی وحشیانه او در شكنجه ی دشمنان بی سلاحش به نفاق و سكوت واداشتن و تظاهر نمودن به خلاف آن چه اعتقاد داشتند - برای رسیدن به دنیای معاویه - و دست یازیدن به روح قبیلگی كه بر آنها تحمیل می شد كه بدون تأمل و اندیشه از سران قبله پیروی نمایند، كارگر افتاد. این وضع نادر و ناگوار، وضعیتی است كه بر آنان تحمیل می شد كه همیشه باورهای حق شان را پنهان نمایند و آن چه را كه قدرت و حاكمیت از آنها می خواهد، اظهار نمایند. لذا درمیان آنها دوگانگی شخصیت به وجود آمد. راز این وضع ناگورا و تراژدیك و دراز مدت كه انقلابیون و شورشگران علیه حاكمان اموی عباسی و ستمگران بعد از آنها در آن به سر می بردند، به این دو گانگی شخصیت بارز می گردد.این دو گانگی در پراكنده ساختن طرفداران انقلاب با تأثیرگذاری شخصیت خارجی هماهنگ با حاكمیت كارگر افتاد. این بعد از آن بود مكه به انگیزه ی شخصیت دیگرشان، شخصیتی كه حاكمیت با آن در ستیز بود و از میدان به در كرده بود، به یاری هم پیمان بسته بودند. فرزدق این دو گانگی شخصیت را برای امام حسین (ع) كه او را دیده بود و ازوضع مردم كوفه پرسیده، چنین به تصویر كشید:

«دلهای شان با شماست و شمشیرهای شان بر شما».


طبیعت این سیاست آن است كه جامعه ی اسلامی را به وضع اسفناك و ذلت بار، بیهودگی زندگی و هدفهای زندگی بكشاند.

طبیعت چنین سیاستی آن است كه مسلمان را كه باید انسانی باشد تا نگرانی سرنوشت تمام بشریت بر او حاكم باشد و این پریشانی را به توجه مستقیم و كار مثبتی كه به كاهش گرفتاریهای بشر در هر مكان منجر شود به انسانی با دیدگاه قبیلگی و بسته، تبدیل سازد و در درون حصار بسته ی قبیله - همچون قبل از اسلام - محدود شود كه عرب را در چارچوب قبیله محدود می كرد و مانع رشد شخصیت در خارج از حدود قبیله می شد، دوباره در روزگار معاویه سر برآورد و تأثیر ویرانگرش را بر جای نهاد.

طبیعی است كه این سیاست او را از یك انسان باورمند كه زندگی اش بر راه راست و مبارزه برای عقیده جریان می یابد و دیگر انسانها را آزادی می بخشد و شخصیت از دست رفته ی انسانی شان را به آنها باز می گرداند، به انسانی تبدیل نماید كه زندگی اش را بر مبنای عقید استوار نسازد و چشم اندازی بزرگ او را تشویق ننماید؛ انسانی كه گرایشها و علایق زودگذر و منافع كوچك بر او حاكم گردد و مشغول به امور ناچیز گرداند.

طبیعی است كه این سیاست او را از انسانی كه عمیقا آگاه است و می داند كه زندگی شخصی اش به میزانی كه از آن جامعه ی بشری می باشد، از آن او نیست وقتی كه حیات جامعه تهدید شود در سایه ی این تعرض و تهدید حیات او تهدید می شود. به انسانی تبدیل كند، كه به زندگی سراسر ذلت وننگ علاقه مند گردد و تن به خواری و پستی دهد.

همچنین طبیعی است كه او را از انسانی مبارزه گر علیه ظلم [از هر كسی صادر شود] و ظلم بر خویشتن را نمی پسند و خود را به عدالت وا می دارد و از ظلم به دیگر ناخرسند است و او را نیز به عدالت فرا می خواند، به انسانی تبدیل نماید كه تنها به خاطر این كه قدرتی او را مظلوم نساخته است دست از مبارزه بردارد در نهایت تا به ستمگری تبدیل شود.

این سیاست او را از انسانی كه دریافته است دین، مؤمنان را برده و بنده ی ستمگرانی كه به نام دین حكومت می كنند، نمی خواهد به انسانی بدل می سازد كه حاكمان ستمگر را تأیید می كند.


و بالاخره او را از انسانی كه شورش علیه سیاست فقیر پروراندن و ایجاد ترس و وحشت را حق می داند به انسانی بدل نماید كه با انقلابیون به مبارزه پردازد.

تاریخ این مرحه از زندگی مسلمان پر است از نمونه هایی كه این تحول، آشكارا رخ داده و جامعه ی اسلامی را به طبیعت خود بار آورده است. می تواند ایده ی روشن از تأثیر این سیاست در جامعه ی اسلامی را به دست دهیم وقتی به مقایسه ی عكس العمل مسلمانان نسبت به سیاست عثمان و كارگزارانش و موضع گیری آنها نسبت به معاویه بپردازیم؛ چون عكس العمل در برابر سیاست عثمان و كارگزارانش، انقلابی تند از تمام سرزمنیهای اسلامی مثل مدینه، مكه، كوفه، بصره مصر و شهر نشینان و بادیه نشینان بوده است. آیا چنین عكس العمل جمعی را در برابر تهدیدهای معاویه در سیاست غیر انسانی اش نسبت به توده های مسلمان می بینیم؟ با توجه به این كه ظلم در روزگار معاویه، بیشتر و غارت و فراگیرتر و محرومیت امت مسلمان از ثروت و حقوقشان آشكارتر بود.

حقیقت آن است كه هرگز چنین چیزی را نمی یابیم. توده ی مردم كوركورانه و مقلدانه مطیع بوده اند. آری، هر از چندگاهی اعتراضاتی از گوشه و كنار برمی خاست كه دلالت می كند كه جامعه در زیر گام ظلم و ستم به خود می پیچید؛ مثل موضع گیری حجر بن عدی و عمرو بن حمق خزاعی و امثال آن [1] ك متأسفانه ریشه دار گشت و به یك جنبش عمومی تبدیل نشد و در همان آغاز خاموش گشت و از بین رفت. زمانی كه حاكمیت سردمداران این جنبشها را دستگیر می كرد و بدون این كه جامعه به حركت در آید كشته می شدند و هرگاه انسانی به مخالفت برمی خاست، به وسیله ی پول خریداری می شد [2] .

از زمانی كه حاكمان مسلمان با گرایش انسانی در اسلام به ستیزه برمی خاستند تا آن را به نهادی در خدمت گروه خاص در آورند، علی (ع) و فرزندان و یارانش را به دفاع از اسلام برخاستند و شر آن كس را كه در پی تحریف آن بود، مانع گشتند.

این كار علی (ع) در تمام دوران زندگی اش بوده است تا این كه به شهادت رسید و


فرزندش امام حسن (ع)جانشین او شد و شرایط جامعه ی اسلامی- چه اجتماعی و چه روانی - جامعه را برای انقلاب علیه حكومت بنی امیه آماده ساخت و او نیز به شهادت رسید و امام حسین (ع) تنها ماند.


[1] ابن أثير، الكامل، ج 3، ص 233 تا 243.

[2] چنان كه مالك بن هبيره ي سكوني كه به خاطر قتل حجر و يارانش قرار بود دست به شورش بزند، معاويه صد هزار درهم براي او فرستاد: «او هم گرفت و آرام شد». الكامل، ج 3،ص 242.